یادداشت های یک مدیر عامل
معرفی کتاب «صراحت تمام عیار»- بخش 1- ایجاد روابط صریح و قاطعانه
کتاب "صراحت تمام عیار" نوشته کیم اسکات، اثری در حوزه مدیریت و رهبری است که راهنمایی جامع برای تبدیل شدن به یک مدیر موفق ارائه میدهد. این کتاب بر اساس تجربیات نویسنده در شرکتهای برجستهای مانند گوگل و اپل نوشته شده و فلسفهای را معرفی میکند که از آن با عنوان "صراحت رادیکال" یاد میکند.
صراحت رادیکال یعنی ترکیب توجه شخصی (Care Personally) و چالش مستقیم (Challenge Directly). این رویکرد به مدیران کمک میکند که بدون آسیب رساندن به روابط انسانی، بازخورد صادقانهای ارائه دهند و فضایی برای رشد، اعتماد و عملکرد بهتر در تیمهای کاری ایجاد کنند.
مسأله اصلی نویسنده
مسئله اصلی که کیم اسکات در این کتاب به آن پرداخته، این است که چگونه مدیران میتوانند میان بازخورد صادقانه و ارتباطات انسانی تعادل برقرار کنند تا هم عملکرد تیم بهبود یابد و هم محیط کاری مطلوبی ایجاد شود. نویسنده میکوشد به این سؤال پاسخ دهد که چگونه میتوان با بازخوردی صریح و شفاف، در عین حال با احترام و توجه به انسانیت افراد، تیمها را به سمت موفقیت هدایت کرد.

بخشها و فصلهای کتاب
کتاب از دو بخش اصلی و چندین فصل تشکیل شده است. در اینجا فهرست محتوای کتاب را معرفی میکنم:
بخش اول: یک فلسفه جدید مدیریتی
- ایجاد روابط صریح و قاطعانه: در این فصل به نحوه ایجاد روابطی که ترکیبی از صداقت و صمیمیت باشد پرداخته میشود.
- راهنمایی و تشویق ارتباط باز: ایجاد فرهنگی که افراد بتوانند به راحتی نظرات خود را بیان کنند و بازخورد بگیرند.
- درک انگیزههای هر فرد در تیم: کمک به افراد در جهت پیشرفت در مسیر اهداف و رویاهایشان.
- همکاری برای دستیابی به نتایج: چگونگی کار تیمی برای رسیدن به اهداف بدون نیاز به دستورات مستقیم.
بخش دوم: ابزارها و تکنیکها
- روابط: روشهایی برای برقراری اعتماد با گزارشدهندگان مستقیم: ایجاد روابطی که به برقراری اعتماد منجر شود.
- راهنمایی: ایدههایی برای ارائه تشویق و انتقاد سازنده: تکنیکهایی برای ارائه بازخورد که باعث انگیزش و بهبود شود.
- تیم: تکنیکهایی برای جلوگیری از خستگی و فرسودگی: حفظ انگیزه و جلوگیری از فرسودگی کارکنان.
- نتایج: روشهایی برای افزایش کارایی تیم: اقداماتی که میتوان برای بهبود کارایی تیم انجام داد.
مکاتب مدیریتی و جایگاه کتاب "صراحت تمام عیار"
پیش از ورود به محتوای کتاب صراحت تمام عیار، لازم است مخاطب با مکاتب مختلف مدیریتی آشنا شود. مطالعه انتقادی هر کتاب مستلزم شناخت رویکرد نویسنده و تحلیل مطالب ارائهشده در بستر فلسفی و نظری آثار مشابه است. مدیریت، بهعنوان ترکیبی از علم و هنر، در گذر زمان مکاتب گوناگونی را تجربه کرده است که هر کدام با رویکردهای متفاوتی در جهت بهبود عملکرد و اثربخشی سازمانها گام برداشتهاند.
1. مکتب کلاسیک
مکتب کلاسیک مدیریت، در اوایل قرن بیستم ظهور کرد و بر افزایش بهرهوری و کارایی از طریق اصول علمی و ساختارهای منظم تمرکز داشت. این مکتب شامل سه شاخه اصلی است: مدیریت علمی (مانند نظریات فردریک تیلور)، نظریه اداری (مانند هنری فایول)، و بوروکراسی (مانند ماکس وبر). این مکتب به شدت بر برنامهریزی، سازماندهی، و کنترل تأکید داشت و انسانها را بیشتر به عنوان منابع مکانیکی در نظر میگرفت.
2. مکتب روابط انسانی
این مکتب در دهههای 1930 و 1940 ظهور کرد و واکنشی به دیدگاههای سختگیرانه مکتب کلاسیک بود. التون مایو و آزمایشات هاوتورن نقش کلیدی در شکلگیری این مکتب داشتند. مکتب روابط انسانی بر این باور است که احساسات، انگیزهها و روابط انسانی در محل کار تأثیر عمدهای بر عملکرد افراد دارند. این مکتب نشان داد که توجه به نیازهای روانی و اجتماعی کارکنان میتواند رضایت شغلی و بهرهوری را افزایش دهد.
3. مکتب سیستمی
این مکتب به سازمان به عنوان سیستمی باز نگاه میکند که با محیط پیرامون خود در تعامل است. نظریه سیستمی تأکید دارد که تمام اجزای سازمان به یکدیگر وابستهاند و برای بهبود عملکرد باید به تعاملات درونی و بیرونی سازمان توجه کرد. این مکتب، مدیریتی پویا و جامع را ترویج میدهد که به تغییرات محیطی و پیچیدگیها پاسخ میدهد.
4. مکتب اقتضایی
مکتب اقتضایی معتقد است که هیچ روش یا ساختار مدیریتی بهتنهایی برای همه موقعیتها مناسب نیست. به عبارت دیگر، شیوه مدیریت باید با شرایط خاص سازمان، کارکنان، و محیط تنظیم شود. این مکتب بر انعطافپذیری و سازگاری تأکید دارد و تلاش میکند راهحلهای سفارشی برای چالشهای مدیریتی ارائه دهد.
5. مکتب مدیریت مبتنی بر منابع انسانی
این مکتب با تمرکز بر رشد و توسعه کارکنان، بر این باور است که نیروی انسانی ارزشمندترین سرمایه یک سازمان است. برخلاف مکتب روابط انسانی که بیشتر به انگیزهها و نیازهای اساسی کارکنان توجه داشت، این مکتب به توانمندسازی، آموزش، و فرصتهای رشد تأکید دارد و هدف آن ایجاد محیطی است که افراد بتوانند بهترین نسخه خود باشند.
جایگاه کتاب "صراحت تمام عیار"
کتاب "صراحت تمام عیار" در مکتب روابط انسانی قرار میگیرد، اما با رویکردی مدرن و کاربردیتر. این کتاب با تأکید بر اهمیت ارتباطات انسانی در محیط کار، به مدیران یادآوری میکند که ایجاد رابطهای صادقانه و مبتنی بر اعتماد با کارکنان، کلید موفقیت سازمان است. با این حال، رویکرد آن به نوعی از مکتب مدیریت مبتنی بر منابع انسانی نیز الهام گرفته است، زیرا بر توانمندسازی افراد و ارائه بازخورد مستقیم برای بهبود عملکرد تأکید دارد.
به طور کلی، "صراحت تمام عیار" پلی میان مفاهیم سنتی روابط انسانی و نیازهای عملی مدیریت مدرن ایجاد میکند و راهکاری جامع برای حل چالشهای ارتباطی در محیط کار ارائه میدهد.
مقدمه کتاب
کیم اسکات در مقدمه کتاب، داستان شخصیاش را از زمان کار کردن با یک مدیر نامناسب تعریف میکند. مدیر او، که اعتقاد داشت تحقیر دیگران میتواند انگیزهبخش باشد، بهطور مکرر او را بهصورت عمومی مسخره میکرد. این تجربه باعث شد که اسکات تصمیم بگیرد خودش یک شرکت تأسیس کند تا محیطی ایجاد کند که افراد در آن عاشق کارشان باشند و همکارانشان را دوست بدارند. او این شرکت را «جوئیس سافتور» نامید.
با این حال، اسکات به مرور متوجه شد که اشتباهات متفاوتی را مرتکب شده است. در تلاش برای ایجاد یک محیط مثبت و بدون استرس، او بخش سخت اما ضروری مدیریت یعنی بیان مستقیم مشکلات را نادیده گرفت. این باعث شد که کارکنانی که عملکرد ضعیفی داشتند نتوانند بهموقع از مشکلات خود آگاه شوند و آنها را اصلاح کنند. یکی از این افراد، شخصی به نام «باب» بود. باب همکار بسیار دوستداشتنی و مهربانی بود، اما کار او ضعیف بود و اسکات نتوانست مشکل او را بهطور واضح مطرح کند. این موضوع باعث شد که کار او به مرور بدتر شود و دیگر اعضای تیم نیز مجبور به پوشش دادن خطاهای او شوند.
در نهایت، اسکات به ناچار تصمیم گرفت باب را اخراج کند، و این اتفاق بدترین نقطه دوران حرفهای او شد. او فهمید که اشتباهاتش نهتنها باعث آسیب به باب شد، بلکه کل تیم و شرکت تحت تأثیر این تصمیمات اشتباه قرار گرفتند. از نظر اسکات، عدم ارائه بازخورد صریح به کارکنان میتواند بهطور مستقیم منجر به ایجاد یک تیم ناسالم و نتایج ضعیف شود، و همین امر نیز منجر به شکست شرکت «جوئیس» شد.
پس از این شکست، اسکات به گوگل پیوست و تحت نظر شریل سندبرگ بهعنوان مدیر یک تیم صد نفره کار کرد. او در گوگل، تجربه بسیار متفاوتی را مشاهده کرد؛ جایی که افراد تشویق میشدند تا به صورت مستقیم و آزادانه با رهبران صحبت کنند و حتی آنها را به چالش بکشند. اسکات از این فرصت استفاده کرد تا فرهنگ «صراحت» را در تیم خود پرورش دهد، فرهنگی که در آن افراد بدون ترس از قضاوت یا اخراج، بازخورد صادقانه بدهند.

یکی از تجربههای قابلتوجه اسکات در گوگل، جلسهای با یکی از بنیانگذاران گوگل، لری پیج، بود. در این جلسه، یکی از اعضای تیم بهشدت با نظر لری مخالفت کرد و حتی صدای خود را بالا برد، اما به جای اخراج یا واکنش منفی، لری با لبخند به صحبتهای او گوش داد و به او اجازه داد نظرات خود را بیان کند. این تجربه برای اسکات بسیار آموزنده بود و نشان داد که چگونه یک محیط آزاد و صادقانه میتواند به نوآوری و پیشرفت کمک کند.
پس از گذراندن چند سال در گوگل و یادگیری نحوه مدیریت بهتر، اسکات به اپل پیوست تا در توسعه «دانشگاه اپل» که توسط استیو جابز تأسیس شده بود، کمک کند. او در این محیط آموخت که چگونه باید به کارکنان بازخورد داد بدون اینکه اعتماد به نفس آنها را زیر سوال ببرد. یکی از مهمترین درسهای او این بود که باید میان استقلال و نظارت دقیق تعادل برقرار کرد و این تعادل نیازمند ارتباطات صادقانه و باز است.
تفاوت بین "Rockstar" و "SuperStar"
در کتاب "صراحت تمام عیار"، کیم اسکات از دو نوع مسیر شغلی یا تیپ شخصیت به نامهای "Rock Star" و "Super Star" صحبت میکند. رهبر یکی از تیمهای اپل این مفهوم را برای اسکات توضیح داده است و تاکید میکند که برای داشتن یک تیم هماهنگ و پایدار، نیاز به هر دو نوع افراد وجود دارد.
راک استارها RockStars افرادی هستند که مثل "صخره جبلالطارق" محکم و پایدارند. این افراد عاشق کارشان هستند و در نقش فعلیشان به سطح بالایی از مهارت و رضایت رسیدهاند. آنها علاقهای به نقشهای جدید و چالشهای جدید ندارند که آنها را از حوزه تخصصی خود دور کند. به عبارت دیگر، تمامی هنرمندان به دنبال مالکیت یک گالری نیستند؛ در واقع بیشتر آنها علاقه دارند به کار هنری خود ادامه دهند بدون اینکه مسئولیتهای مدیریتی داشته باشند.
و سوپراستارها SuperStars اما افرادی هستند که نیاز به چالشهای جدید دارند و باید بهطور مداوم فرصتهایی برای رشد و یادگیری به آنها داده شود. آنها افرادی هستند که با سرعت زیادی به سمت رشد حرکت میکنند و همیشه به دنبال چیزهای جدید برای یادگیری و تجربه هستند.
مدیریت این دو نوع شخصیت
برای مدیریت درست این دو نوع از افراد، اسکات تاکید میکند که مدیران باید قضاوتهای خود و اهداف شخصیشان را کنار بگذارند و سعی کنند هر فرد را به عنوان یک انسان بشناسند و به انگیزهها و اهداف زندگی او توجه کنند. اگر افراد Rockstar را در نقشهایی قرار دهید که نیاز به رشد و تغییر مداوم دارند، ممکن است علاقهشان را از دست بدهند و حتی مجبور شوید آنها را اخراج کنید. در عوض، باید تلاش کنید که این افراد را بهطور مناسب تشویق کنید و در کارهایی قرار دهید که نیازمند ثبات و دانش انباشته است. برعکس، افراد Superstar در نقشهایی که نیاز به ثبات دارند احساس نارضایتی خواهند کرد و نمیتوانند عملکرد خوبی داشته باشند.
داستانهایی از تفاوتها
اسکات مثالهایی از شرکت اپل و گوگل ارائه میدهد. در اپل، این شرکت به افراد در مرحله "Rock Star" محیطی عالی برای توسعه فراهم میکرد. طراحی سازمانی اپل به نحوی بود که مهارتهای تخصصی عمیق در حوزههای مختلف بهخوبی توسعه مییافت و این افراد در نقشهایی قرار میگرفتند که بهترین استفاده از تخصصشان بشود. به عنوان مثال، در اپل هیچگونه "مدیر عمومی" وجود نداشت، بلکه افراد به عنوان کارشناسان حوزههای خاصی مانند سیستمعامل، دوربین، صدا و غیره فعالیت میکردند و همین باعث میشد که در نقش خود برجسته شوند و شرکت از تخصص آنها بهره ببرد.
تفاوت بین آزادی و رها کردن
اسکات همچنین در مقدمه به تفاوت میان آزاد گذاشتن و رها کردن افراد اشاره میکند. او تجربه خود با "باب"، کارمند شرکت "جوئیس سافتور"، را به عنوان مثالی از اشتباهاتش در این زمینه بیان میکند. در تلاش برای ایجاد یک محیط بدون استرس و مثبت، اسکات از ارائه بازخورد صریح و مستقیم خودداری کرد و این باعث شد که باب به اشتباه فکر کند کارش خوب است و نیازی به بهبود ندارد. به این ترتیب، اسکات او را آزاد نگذاشته بود، بلکه عملاً او را رها کرده بود و نتوانست به او کمک کند که بهبود یابد. این اشتباهات باعث شد که نه تنها باب بلکه کل تیم و شرکت آسیب ببینند.
برای داشتن تیمی موفق، مدیران باید به تعادل بین آزادی و نظارت دقیق توجه کنند. آزادی به این معناست که به افراد اعتماد کنید و به آنها فضای کافی برای خلاقیت بدهید، اما این نباید به معنای رها کردن افراد و نادیده گرفتن نیازهایشان برای بازخورد و هدایت باشد. به عبارت دیگر، مدیران باید بتوانند رابطهای صادقانه و حمایتی با اعضای تیمشان برقرار کنند که در آن هم افراد احساس آزادی و هم احساس هدایت شوند.
بخش اول: روابط تمامصریح بسازید
کیم اسکات در این بخش به نقش کلیدی روابط انسانی در مدیریت میپردازد و توضیح میدهد که چگونه میتوان روابطی قوی و پایدار میان مدیر و کارکنان ایجاد کرد. او مفاهیمی همچون "Radical Candor" یا "صراحت تمام عیار" را معرفی میکند که بر پایه دو عنصر اساسی شکل میگیرد: توجه شخصی و چالش مستقیم.

تجربه در شرکت Juice Software
اسکات داستانهایی از دوران مدیریت خود در شرکت Juice Software نقل میکند. او یک روز پس از ورود به دفتر کار، به چالشهای احساسی متعدد تیمش برخورد کرد. از یک کارمند که نیاز به پیوند کلیه داشت تا یکی دیگر که فرزندش در بیمارستان بستری بود، و کارمند دیگری که موفقیت فرزندش را در آزمونهای استانی جشن میگرفت. این تعاملات او را از کار اصلی خود باز داشت و باعث شد که از مربی خود، لزلی کوچ، بپرسد آیا وظیفهاش ساختن یک شرکت است یا "پرستاری احساسی". پاسخ لزلی این بود: "این مدیریت است و وظیفه تو است!" این تجربه نشان داد که توجه به مسائل انسانی نه تنها ضروری بلکه جزئی جداییناپذیر از مدیریت است.
مفهوم "صراحت تمام عیار"
اسکات معتقد است که ایجاد روابط صریح و قاطعانه از دو بعد تشکیل شده است:
- توجه شخصی (Care Personally): این بعد به مدیران توصیه میکند که به کارکنان خود نه فقط به عنوان افرادی در محیط کار، بلکه به عنوان انسانهایی با احساسات، اهداف، و چالشهای شخصی توجه کنند. او با ذکر مثالی از دوران کار در صنعت الماس، توضیح میدهد که چگونه توانست گروهی از بهترین تراشکاران الماس روسیه را استخدام کند. این افراد، بیش از پول، به این اهمیت میدادند که کارفرمایشان به آنها و خانوادههایشان اهمیت دهد.
- چالش مستقیم (Challenge Directly): مدیر باید قادر باشد بازخورد صادقانه و مستقیم بدهد، حتی اگر این بازخورد سخت یا ناراحتکننده باشد. اسکات توضیح میدهد که این کار باعث ایجاد اعتماد میشود و به کارکنان نشان میدهد که مدیر به رشد و موفقیت آنها اهمیت میدهد.
چرا "Radical Candor"؟
کلمه "Radical" به این دلیل انتخاب شده که بسیاری از افراد از بیان آنچه واقعاً فکر میکنند اجتناب میکنند. اسکات میگوید که اجتناب از بیان حقیقت، بهویژه برای مدیران، میتواند مخرب باشد. او به تجربههایش در گوگل و اپل اشاره میکند، جایی که محیط کاری باز و شفاف باعث میشد تا افراد بتوانند بدون ترس از قضاوت، نظرات خود را مطرح کنند.
کلمه "Candor" نیز انتخاب شده زیرا این مفهوم بیانگر ارائه نظرات به شیوهای واضح، بدون ابهام، و در عین حال فروتنانه است. این رویکرد به افراد این اجازه را میدهد که اگر اشتباه کردهاند، یاد بگیرند و پیشرفت کنند.
بار عاطفی رئیس بودن چیست؟
بار عاطفی رئیس بودن به نیاز مدیران برای مدیریت احساسات خود و دیگران اشاره دارد. کیم اسکات در این کتاب توضیح میدهد که بخشی از وظیفه مدیر، رسیدگی به مسائل انسانی تیم است. این شامل گوش دادن به نگرانیهای کارکنان، همدلی با مشکلات شخصی آنها، و ایجاد فضایی برای رشد عاطفی و حرفهای تیم میشود. او در بخشی از کتاب داستانی نقل میکند که چگونه باید با یک کارمند که نیاز به پیوند کلیه داشت همدلی میکرد، در حالی که همزمان باید از اعضای دیگر تیم حمایت میکرد. اسکات تأکید میکند که این بار عاطفی، بخشی ضروری از وظایف مدیریتی است و نباید آن را نادیده گرفت. به قول مربی او، این "مدیریت" است و مسئولیت اصلی یک مدیر به شمار میرود.
بین ریاست، مدیریت و رهبری چه تفاوتی وجود دارد؟
کیم اسکات بر این باور است که مفاهیم ریاست، مدیریت و رهبری، گرچه گاهی به اشتباه بهجای یکدیگر استفاده میشوند، اما تفاوتهای اساسی دارند:
- ریاست (Boss): اسکات از این اصطلاح بهعنوان اشارهای مستقیم به نقش بالادستی استفاده میکند، اما تأکید میکند که این نقش نباید با تصور سنتی از "رئیس متکبر" که فقط دستورات میدهد، اشتباه گرفته شود.
- مدیریت (Management): مدیریت به معنی هدایت تیم، تخصیص منابع، و اطمینان از انجام وظایف به شیوهای کارآمد است. مدیر مسئول هماهنگی افراد برای دستیابی به اهداف سازمانی است.
- رهبری (Leadership): رهبری شامل الهامبخشی، ایجاد چشمانداز و هدایت تیم به سمت آیندهای بهتر است. رهبران برانگیزاننده هستند و افراد را با خود همراه میکنند.
اسکات این سه مفهوم را مکمل میداند و معتقد است یک مدیر خوب باید هم ویژگیهای یک رهبر را داشته باشد و هم تواناییهای یک مدیر را.
سه حوزه مسئولیت مدیران
کیم اسکات سه حوزه مسئولیت کلیدی مدیران را معرفی میکند:
راهنمایی (Guidance): مدیر باید بازخوردهای صادقانه و مستقیم ارائه دهد تا کارکنان بدانند چه چیزی درست است و چه چیزی نیاز به بهبود دارد.
ساخت تیم (Team Building): مدیران باید اطمینان حاصل کنند که افراد مناسب در نقشهای مناسب هستند و تیم به شکلی هماهنگ کار میکند.
دستیابی به نتایج (Achieving Results): مدیران باید تیم را به سمتی هدایت کنند که نتایج مطلوب و هماهنگ با اهداف سازمانی حاصل شود.
"رابطهها هستند که شما را به پیش میرانند، نه قدرت"
اسکات بر این باور است که موفقیت یک مدیر نه بر اساس قدرت و اقتدار، بلکه بر اساس روابطی است که با تیم خود برقرار میکند. او توضیح میدهد که قدرت ممکن است بهطور موقت کارساز باشد، اما روابط انسانی قوی و مبتنی بر اعتماد هستند که بهطور مداوم عملکرد تیم را بهبود میبخشند. این روابط به مدیر کمک میکند تا:
- بازخوردها را مؤثرتر منتقل کند.
- اعتماد تیم را جلب کند.
- تیمی هماهنگتر و کارآمدتر بسازد.
ارتباط میان «صراحت تمام عیار» و «توجه شخصی»
در کتاب صراحت تمام عیار، کیم اسکات توضیح میدهد که «توجه شخصی» و «چالش مستقیم» دو مولفه اصلی رویکرد «صراحت تمام عیار» هستند. این دو عنصر مکمل یکدیگرند و برای ایجاد روابط قوی، مؤثر، و پایدار میان مدیر و کارکنان ضروریاند.
1. تعریف توجه شخصی
«توجه شخصی» (Care Personally) به این معناست که مدیران باید فراتر از نقش حرفهای کارکنان خود، به عنوان انسانهایی با احساسات، چالشها و آرزوها توجه کنند. اسکات این مفهوم را در برابر ایده سنتی "حرفهای بودن صرف" قرار میدهد، که معمولاً تأکید میکند احساسات و زندگی شخصی را از محیط کار جدا کنیم.
- چرا توجه شخصی مهم است؟
- کارکنان زمانی که احساس کنند مدیرشان به آنها به عنوان یک فرد اهمیت میدهد، اعتماد بیشتری به او دارند.
- این حس توجه باعث افزایش انگیزه و بهبود عملکرد کارکنان میشود.
- روابط انسانی قوی میان مدیر و کارکنان محیط کاری بهتری ایجاد میکند، جایی که افراد با علاقه کار میکنند و از شغل خود لذت میبرند.
2. تعریف صراحت تمام عیار
«صراحت تمام عیار» (Radical Candor) رویکردی است که در آن مدیران بازخوردهای صادقانه و مستقیم ارائه میدهند و در عین حال نشان میدهند که به کارکنان خود اهمیت میدهند. این رویکرد شامل ترکیب دو عنصر اصلی است:
- توجه شخصی: نشان دادن این که مدیر برای موفقیت و رفاه کارکنان اهمیت قائل است.
- چالش مستقیم: ارائه بازخورد سازنده، حتی اگر دشوار یا ناراحتکننده باشد.
3. چگونه توجه شخصی و صراحت تمام عیار به هم مرتبط هستند؟
الف. توجه شخصی پایهگذار اعتماد است
توجه شخصی به مدیران کمک میکند تا اعتماد کارکنان را جلب کنند. این اعتماد بستری است که در آن بازخوردهای صادقانه و مستقیم (چالش مستقیم) پذیرفته میشوند. اگر کارکنان احساس کنند مدیرشان به آنها اهمیت نمیدهد، بازخوردهای او ممکن است به عنوان حمله شخصی یا بیاحترامی تعبیر شوند.
مثال: اسکات در کتاب داستانی از دوران کارش در صنعت الماس تعریف میکند. او با گروهی از تراشکاران الماس روسی کار میکرد که بهجای پول بیشتر، به حمایت و توجه انسانی نیاز داشتند. او با نشان دادن توجه شخصی، اعتماد آنها را جلب کرد و در نتیجه توانست بازخوردهای لازم برای بهبود کارشان را با موفقیت ارائه دهد.
ب. چالش مستقیم بدون توجه شخصی، مخرب است
اسکات توضیح میدهد که ارائه بازخورد صادقانه بدون توجه شخصی میتواند به روابط آسیب برساند. او این رفتار را «تهاجم ناخوشایند» (Obnoxious Aggression) مینامد. در این حالت، بازخورد ممکن است درست و بهجا باشد، اما چون کارکنان احساس نمیکنند مدیرشان به آنها اهمیت میدهد، این بازخورد تأثیر مثبتی نخواهد داشت.
مثال: در یکی از داستانها، اسکات به تعاملات سختگیرانه مدیرانی اشاره میکند که بازخوردهای خود را به شیوهای غیرانسانی ارائه میدادند، بدون اینکه به احساسات کارکنان توجه کنند. نتیجه این بود که کارکنان آنها احساس ناامنی و خشم داشتند.
ج. توجه شخصی بدون چالش مستقیم، ناکارآمد است
در مقابل، اگر مدیر به کارکنان خود توجه نشان دهد اما نتواند بازخوردهای سازنده ارائه دهد، این رفتار «همدلی نابودگر» (Ruinous Empathy) نامیده میشود. اسکات توضیح میدهد که این نوع رفتار به کارکنان اجازه میدهد اشتباهات خود را تکرار کنند و در نهایت به تیم و سازمان آسیب میزند.
مثال: اسکات به تجربهاش با یکی از کارکنانش به نام "باب" اشاره میکند. او به دلیل اینکه نمیخواست احساسات باب را جریحهدار کند، بازخورد صادقانهای درباره عملکرد ضعیف او ارائه نداد. این مسئله باعث شد عملکرد تیم آسیب ببیند و در نهایت او مجبور شد باب را اخراج کند، که بهعنوان یک شکست مدیریتی برایش سنگین بود.
4. چرا توجه شخصی و صراحت تمام عیار باید با هم باشند؟
- ایجاد تعادل: توجه شخصی و چالش مستقیم تعادل میان انسانیت و صداقت را ایجاد میکنند.
- تقویت روابط: این ترکیب باعث ایجاد روابطی مبتنی بر اعتماد و احترام میشود.
- بهبود عملکرد: کارکنان زمانی که بازخوردهای صریح اما محترمانه دریافت میکنند، بیشتر به رشد و پیشرفت تمایل دارند.
- ایجاد فرهنگ بازخورد: ترکیب این دو عنصر به ایجاد محیطی کمک میکند که در آن افراد بازخوردهای یکدیگر را با آغوش باز میپذیرند.
5. توجه شخصی چگونه در عمل نشان داده میشود؟
- شناخت زندگی شخصی کارکنان: مدیران میتوانند با پرسیدن سوالاتی درباره علایق، اهداف، و چالشهای زندگی کارکنان، ارتباط انسانی برقرار کنند.
- گوش دادن فعال: توجه واقعی به صحبتهای کارکنان و تلاش برای درک نگرانیهای آنها.
- حمایت در شرایط سخت: نشان دادن همدلی و کمک به کارکنان در مواقعی که با چالشهای شخصی روبرو هستند.
ارتباط چالش مستقیم با صراحت تمام عیار و اهمیت آن
چالش مستقیم (Challenge Directly) یکی از دو مؤلفه اصلی رویکرد «صراحت تمام عیار» (Radical Candor) است که کیم اسکات در کتاب خود معرفی کرده است. این مفهوم بیان میکند که مدیران باید بهطور واضح، مستقیم و صادقانه بازخورد بدهند، حتی اگر این بازخورد دشوار باشد یا خطر ناراحت کردن فرد مقابل وجود داشته باشد. چالش مستقیم زمانی مؤثر است که در کنار توجه شخصی ارائه شود، زیرا این ترکیب باعث ایجاد اعتماد و پذیرش میشود.
1. چالش مستقیم چیست؟
چالش مستقیم یعنی ارائه بازخورد صریح درباره عملکرد یا رفتار کارکنان، بدون ابهام یا تلطیف بیش از حد، بهگونهای که پیام بهوضوح منتقل شود. این چالش میتواند شامل:
- انتقاد سازنده از عملکرد ضعیف
- ارائه پیشنهاد برای بهبود
- بیان اشتباهات به شیوهای شفاف
اما نکته کلیدی این است که این بازخورد باید به شکلی ارائه شود که احترام و توجه به فرد حفظ شود.
2. چالش مستقیم و صراحت تمام عیار
صراحت تمام عیار ترکیبی از دو عنصر است:
- توجه شخصی: نشان دادن این که مدیر به کارکنان بهعنوان انسان اهمیت میدهد.
- چالش مستقیم: ارائه بازخورد صریح و بدون ابهام برای بهبود عملکرد.
چالش مستقیم بدون توجه شخصی میتواند به رفتارهایی منجر شود که اسکات آنها را «تهاجم ناخوشایند» (Obnoxious Aggression) مینامد. این حالت زمانی رخ میدهد که بازخورد صریح اما بدون همدلی ارائه شود، که باعث ناراحتی و حتی مقاومت کارکنان میشود.
از سوی دیگر، اگر توجه شخصی وجود داشته باشد اما چالش مستقیم انجام نشود، به «همدلی نابودگر» (Ruinous Empathy) منجر میشود. در این حالت، مدیر به دلیل نگرانی از ناراحت کردن کارکنان، از ارائه بازخورد صریح خودداری میکند که میتواند به آسیبهای بلندمدت برای تیم و سازمان منجر شود.
3. چرا چالش مستقیم مهم است؟
الف. رشد و توسعه کارکنان
بازخورد صریح و مستقیم، حتی اگر سخت باشد، به کارکنان کمک میکند نقاط ضعف خود را بشناسند و پیشرفت کنند. بدون چالش مستقیم، افراد ممکن است به اشتباه تصور کنند که عملکردشان مطلوب است و به همین دلیل فرصت یادگیری و بهبود را از دست بدهند.
مثال: اسکات داستانی درباره کارمند خود، باب، نقل میکند که به دلیل عدم ارائه بازخورد صریح، نتوانست اشتباهات خود را اصلاح کند. این مسئله نه تنها به ضرر باب بلکه به ضرر کل تیم و شرکت تمام شد.
ب. بهبود عملکرد تیم
چالش مستقیم باعث میشود که کارکنان بهوضوح بدانند چه انتظاراتی از آنها وجود دارد. این شفافیت باعث کاهش سردرگمی و افزایش کارایی تیم میشود. کارکنانی که میدانند چگونه عملکردشان ارزیابی میشود، بهتر میتوانند انتظارات را برآورده کنند.
ج. ایجاد فرهنگ بازخورد
مدیرانی که چالش مستقیم را تمرین میکنند، به ایجاد یک فرهنگ بازخورد در سازمان کمک میکنند. این فرهنگ به کارکنان اجازه میدهد که بازخوردهای صادقانه را بپذیرند و همچنین بدون ترس از انتقام، بازخورد بدهند. این نوع فرهنگ به بهبود ارتباطات و همکاری در تیم منجر میشود.
د. جلوگیری از مشکلات بلندمدت
چالش مستقیم میتواند از تجمع مشکلات جلوگیری کند. اگر مسائل بهموقع مطرح نشوند، ممکن است به مشکلات بزرگتر و پیچیدهتر تبدیل شوند که حل آنها دشوارتر است.
4. چالش مستقیم چگونه اجرا میشود؟
الف. ارائه بازخورد با وضوح و شفافیت
بازخورد باید دقیق، واضح و بدون ابهام باشد. مدیران باید از استفاده از زبان مبهم یا اصطلاحاتی که ممکن است بهطور اشتباه تفسیر شوند، خودداری کنند.
ب. رعایت احترام و همدلی
بازخورد نباید به گونهای ارائه شود که فرد احساس تحقیر یا بیارزشی کند. مدیر باید نشان دهد که هدف از بازخورد کمک به بهبود است، نه انتقاد مخرب.
ج. تمرکز بر رفتار و عملکرد، نه شخصیت
چالش مستقیم باید بر عملکرد یا رفتار مشخصی متمرکز باشد، نه بر شخصیت فرد. این رویکرد کمک میکند که فرد بازخورد را بهعنوان فرصتی برای پیشرفت ببیند، نه حملهای شخصی.
د. دعوت به گفتگو
چالش مستقیم نباید به یکطرفه بودن محدود شود. مدیر باید فضایی ایجاد کند که فرد بتواند درباره بازخورد گفتوگو کند، سوال بپرسد و نظرات خود را بیان کند.
5. چالش مستقیم در عمل
کیم اسکات چندین مثال از کاربرد موفق چالش مستقیم در محیطهای کاری مختلف ارائه میدهد:
مثال 1: گوگل
در جلسهای با یکی از بنیانگذاران گوگل، لری پیج، یکی از کارکنان بهشدت با نظر لری مخالفت کرد. لری نهتنها این بازخورد را پذیرفت بلکه از این که کارکنانش جرات چالش کردن او را داشتند، استقبال کرد. این مثال نشان میدهد که چالش مستقیم در محیطهایی که اعتماد وجود دارد، میتواند سازنده باشد.
مثال 2: ژاپن
در ژاپن، تیمی که اسکات مدیریت میکرد، بسیار مؤدبانه و غیرمستقیم بازخورد میدادند، که مانع حل مشکلات مهم میشد. او تیم را تشویق کرد تا با حفظ فرهنگ احترامآمیز خود، بازخوردهای صریحتر و «پافشاری مؤدبانه» ارائه دهند. این تغییر باعث شد تیم به موفقیتهای بزرگی دست یابد.
6. فواید چالش مستقیم در چارچوب صراحت تمام عیار
- افزایش اعتماد: کارکنان وقتی میبینند مدیرشان به رشد و پیشرفت آنها اهمیت میدهد، اعتماد بیشتری به او پیدا میکنند.
- ارتقای عملکرد: بازخوردهای صریح و دقیق به کارکنان کمک میکند که نقاط ضعف خود را اصلاح کنند و بهتر عمل کنند.
- ایجاد تیمهای قویتر: فرهنگی که در آن بازخوردهای صریح ارائه و پذیرفته میشود، تیمهایی متحدتر و هماهنگتر ایجاد میکند.
- حل سریعتر مشکلات: مسائل بهجای انباشته شدن، بهسرعت شناسایی و حل میشوند.
چه چیزهایی مدیریت یا ریاست نیست؟
از نظر کیم اسکات در کتاب صراحت تمام عیار، ریاست یا مدیریت، برخلاف تصور رایج، بسیاری از ویژگیها و کلیشههایی که به آن نسبت داده میشود را شامل نمیشود. او تأکید میکند که برداشتهای نادرست از مدیریت میتواند باعث اشتباهات بزرگ در رویکرد مدیران شود و به ایجاد محیطهای کاری ناسالم منجر شود. در زیر مواردی که نویسنده معتقد است ریاست یا مدیریت نیست، توضیح داده شده است:
1. ریاست صرفاً قدرتنمایی یا کنترل نیست
ریاست بر اساس ایجاد رابطه با کارکنان است، نه اعمال قدرت یا کنترل بر آنها. اسکات تأکید میکند که مدیران نباید از جایگاه خود بهعنوان ابزار قدرت استفاده کنند، بلکه باید بهعنوان راهنمایی برای کارکنان عمل کنند. او قدرتمحوری در مدیریت را با سیستمهای استبدادی مقایسه میکند و توضیح میدهد که این رویکرد نمیتواند محیط کاری پویایی ایجاد کند.
2. ریاست به معنای نادیده گرفتن انسانیت نیست
مدیران نباید فقط به کارایی و عملکرد کارکنان توجه کنند و از جنبههای انسانی آنها غافل شوند. اسکات توضیح میدهد که «توجه شخصی» یک عنصر ضروری در مدیریت است و بدون آن، روابط انسانی میان مدیر و کارکنان از بین میرود. او به این نکته اشاره میکند که مدیر باید بهعنوان یک انسان، نه فقط بهعنوان یک مقام اداری، با تیم خود ارتباط برقرار کند.
3. ریاست به معنای دستور دادن صرف نیست
نویسنده معتقد است که مدیریت فقط صدور دستورات به کارکنان و انتظار برای اجرای آنها نیست. او تأکید میکند که مدیران باید به جای تکیه بر دستورات، نقش راهنما و تسهیلگر را ایفا کنند. این شامل فراهم کردن منابع، حمایت از کارکنان، و کمک به آنها در حل مشکلات است.
4. ریاست به معنای دوری از بازخورد نیست
اسکات توضیح میدهد که برخی مدیران به دلیل ترس از ایجاد تعارض، از ارائه بازخورد مستقیم خودداری میکنند. او این رفتار را "همدلی نابودگر" مینامد و معتقد است که چنین رویکردی به کارکنان آسیب میزند. رئیس خوب کسی است که بازخورد صریح و سازنده ارائه دهد، حتی اگر این بازخورد دشوار باشد.
5. ریاست به معنای داشتن تمامی پاسخها نیست
یک مدیر خوب لازم نیست همه چیز را بداند یا پاسخ تمامی مشکلات را داشته باشد. اسکات تأکید میکند که مدیران باید فضایی ایجاد کنند که کارکنان بتوانند نظرات و ایدههای خود را بیان کنند و در فرآیند تصمیمگیری شرکت کنند. او این رویکرد را بهعنوان راهی برای ایجاد نوآوری و اعتماد در تیم معرفی میکند.
6. ریاست به معنای رفتار خشک و حرفهای بیش از حد نیست
اسکات معتقد است که اصرار بیش از حد بر رفتار حرفهای میتواند به دوری عاطفی میان مدیر و کارکنان منجر شود. او از مدیران میخواهد که «تمام خود» را به محیط کار بیاورند و احساسات و تجربیات انسانی خود را با کارکنان به اشتراک بگذارند. این رفتار به ایجاد روابط صادقانه و نزدیک کمک میکند.
7. ریاست به معنای برتریجویی نیست
برخی مدیران ممکن است احساس کنند که نقش مدیریتی آنها به معنی برتری آنها نسبت به کارکنان است. اسکات این نگرش را مخرب میداند و توضیح میدهد که مدیران باید فروتن باشند و به کارکنان خود به چشم همکارانی برابر نگاه کنند. او اشاره میکند که این حس برتریجویی باعث از بین رفتن اعتماد و همکاری میشود.
8. ریاست به معنای فرار از مسئولیت نیست
مدیران نباید از مسئولیتهای خود، بهویژه در مواقع سخت، شانه خالی کنند. اسکات معتقد است که یک مدیر خوب باید در مواجهه با مشکلات تیم، مسئولیتپذیر باشد و نشان دهد که برای حل مشکلات حاضر است. ریاست، مسئولیت راهنمایی و حمایت از تیم است، نه تنها بهرهبرداری از موفقیتهای آن.
چه چیزهایی توجه شخصی نیست؟
از نظر کیم اسکات در کتاب صراحت تمام عیار، توجه شخصی (Care Personally) یکی از ارکان اصلی مدیریت موفق است، اما این مفهوم نباید با رفتارهایی اشتباه گرفته شود که فقط شمایل توجه را دارند ولی در عمل به معنای واقعی توجه شخصی نیستند. او تأکید میکند که توجه شخصی باید واقعی، عمیق، و انسانی باشد و صرفاً ظاهرسازی یا رفتارهای سطحی نمیتواند جای آن را بگیرد. در ادامه توضیح داده شده است که توجه شخصی چه چیزهایی نیست:
1. توجه شخصی فقط حفظ ظاهر نیست
توجه شخصی واقعی، صرفاً به یاد آوردن تاریخ تولد کارکنان یا نام اعضای خانواده آنها محدود نمیشود. این نوع توجه ممکن است نشاندهنده علاقه باشد، اما به خودی خود کافی نیست. اسکات توضیح میدهد که توجه شخصی به معنای شناخت واقعی انسانها و اهمیت دادن به نیازها و آرزوهای آنها است.
2. توجه شخصی بیهدف و اجباری نیست
حضور در رویدادهای اجتماعی یا شرکت در گفتگوهای سطحی و اجباری برای نشان دادن "دوستی" نمیتواند جایگزین توجه واقعی شود. اسکات تأکید میکند که توجه شخصی به معنای برقراری ارتباط عمیق و معنادار است، نه انجام کارهایی که فقط به دلیل فشارهای اجتماعی یا فرهنگی صورت میگیرد.
3. توجه شخصی افشای بیش از حد جزئیات شخصی نیست
برخی افراد ممکن است تصور کنند که توجه شخصی به معنای به اشتراک گذاشتن همه جزئیات زندگی شخصی است. اما اسکات اشاره میکند که این رفتار ممکن است از مرزهای حرفهای عبور کند و حتی برای برخی افراد ناخوشایند باشد. توجه شخصی به معنای یافتن تعادل میان همدلی و حفظ حریم خصوصی است.
4. توجه شخصی رفتار پدرانه یا بیش از حد حمایتی نیست
توجه شخصی به معنای نادیده گرفتن مسئولیتهای کارکنان یا تلاش برای حمایت بیش از حد از آنها نیست. اسکات توضیح میدهد که توجه شخصی واقعی شامل احترام به استقلال افراد و کمک به آنها در رشد حرفهای است، نه مدیریت همه جزئیات زندگی آنها یا گرفتن مسئولیتهایشان.
5. توجه شخصی به معنای رفتار کلیشهای یا استاندارد شده نیست
توجه شخصی نباید به یک سری رفتارهای کلیشهای یا از پیش تعریفشده محدود شود. اسکات تأکید میکند که توجه واقعی به افراد نیازمند شناخت دقیق آنها و درک نیازها و آرزوهای منحصربهفردشان است.
6. توجه شخصی ابزار مدیریت نیست
اسکات هشدار میدهد که توجه شخصی نباید بهعنوان یک ابزار مدیریتی برای دستکاری کارکنان یا بهرهبرداری از آنها استفاده شود. این رفتار باعث میشود اعتماد از بین برود و روابط کاری بهطور جدی آسیب ببیند.
7. توجه شخصی، تنها همدردی بدون اقدام نیست
توجه شخصی واقعی فراتر از همدردی ساده است. مدیر باید بتواند در کنار همدلی با کارکنان، اقداماتی انجام دهد که به آنها در حل مشکلات یا پیشرفت کمک کند. همدردی بدون راهحل یا حمایت عملی، بهتنهایی نمیتواند تأثیرگذار باشد.
چه چیزهایی صراحت تمام عیار نیست؟
کیم اسکات در کتاب صراحت تمام عیار به روشنی توضیح میدهد که صراحت تمام عیار (Radical Candor) چیست، اما همچنین تأکید میکند که این مفهوم با برخی رفتارهای نادرست و کلیشهای که ممکن است به اشتباه صراحت تلقی شوند، تفاوت دارد. او صراحت تمام عیار را ترکیبی از توجه شخصی (Care Personally) و چالش مستقیم (Challenge Directly) میداند و تأکید میکند که اگر یکی از این دو عنصر حذف شود یا به درستی به کار گرفته نشود، دیگر نمیتوان آن را صراحت تمام عیار نامید. در ادامه، مواردی که صراحت تمام عیار نیست، شرح داده میشود:
1. صراحت تمام عیار بیادبی یا تهاجم ناخوشایند نیست
اگر بازخورد صریح و مستقیم داده شود اما بدون نشان دادن توجه شخصی، این رفتار به "تهاجم ناخوشایند" (Obnoxious Aggression) تبدیل میشود. این نوع رفتار، گرچه ممکن است حاوی حقایق باشد، اما به دلیل بیتوجهی به احساسات فرد مقابل، بهجای کمک به بهبود، به آسیبهای عاطفی و ایجاد مقاومت منجر میشود.
مثال: مدیری که میگوید: «این پروژه واقعاً افتضاح بود، چرا انقدر بیکفایتی؟» بدون آنکه نشان دهد برای رشد و یادگیری فرد اهمیت قائل است، تنها باعث کاهش اعتماد و ایجاد تنش میشود.
2. صراحت تمام عیار چاپلوسی یا "همدلی نابودگر" نیست
اگر مدیران تنها بر توجه شخصی تمرکز کنند و از ارائه بازخوردهای صریح خودداری کنند، این رفتار به "همدلی نابودگر" (Ruinous Empathy) تبدیل میشود. در این حالت، مدیر به دلیل نگرانی از ناراحت کردن یا ایجاد تعارض، از بیان مشکلات یا انتقادات خودداری میکند، که در نهایت باعث آسیب به عملکرد فرد و تیم میشود.
مثال: مدیری که میگوید: «کار تو همیشه خوبه، هیچ مشکلی نیست»، حتی اگر بداند که عملکرد فرد نیاز به بهبود دارد، نهتنها به فرد کمکی نمیکند بلکه باعث تشدید مشکلات میشود.
3. صراحت تمام عیار صداقت بیپروا یا بیملاحظه نیست
اسکات توضیح میدهد که صراحت تمام عیار نباید به بهانهای برای بیان افکار به شیوهای بیرحمانه و غیرملاحظهکارانه تبدیل شود. به عنوان مثال، شروع جمله با عبارت «میخواهم صادق باشم» و سپس ارائه بازخوردی که تحقیرآمیز است، نمیتواند صراحت تمام عیار باشد. این رویکرد به جای ایجاد اعتماد، روابط را تخریب میکند.
4. صراحت تمام عیار انتقاد غیرسازنده نیست
صراحت تمام عیار به معنای بیان انتقادات به گونهای است که فرد بتواند آنها را بپذیرد و برای بهبود اقدام کند. اگر انتقادات بهصورت مبهم، غیرسازنده یا همراه با سرزنش ارائه شود، نهتنها مؤثر نخواهد بود بلکه باعث بیاعتمادی و دلسردی کارکنان میشود.
مثال: اگر مدیری بدون ارائه مثالهای مشخص بگوید: «تو همیشه همه چیز را خراب میکنی»، این نوع بازخورد غیرسازنده است و نمیتواند راهی برای بهبود ارائه دهد.
5. صراحت تمام عیار خردهگیری یا جزئینگری نیست
ارائه بازخوردهای مداوم و جزئی درباره مسائل کماهمیت میتواند کارکنان را خسته و بیانگیزه کند. اسکات تأکید میکند که چالش مستقیم باید برای موارد مهم و تأثیرگذار انجام شود، نه برای مسائل جزئی و بیاهمیت.
مثال: انتقاد از جزئیاتی مانند نحوه چینش فایلها روی میز یا کوچکترین اشتباهات، نمیتواند نمونهای از صراحت تمام عیار باشد.
6. صراحت تمام عیار فقط برای مدیران نیست
اسکات توضیح میدهد که صراحت تمام عیار باید در تمامی سطوح سازمانی اعمال شود و تنها به مدیران محدود نباشد. کارکنان نیز باید تشویق شوند که بازخوردهای صادقانه و مستقیم به مدیران و همکاران خود ارائه دهند. بنابراین، اگر تنها مدیران بازخورد بدهند و فرهنگ بازخورد دوطرفه وجود نداشته باشد، این نمیتواند صراحت تمام عیار باشد.
7. صراحت تمام عیار جایگزین ساخت روابط نیست
اسکات توضیح میدهد که صراحت تمام عیار تنها زمانی مؤثر است که رابطهای مبتنی بر اعتماد و احترام میان مدیر و کارکنان وجود داشته باشد. اگر مدیر بدون ایجاد این رابطه تلاش کند بازخوردهای صریح ارائه دهد، این بازخوردها بهدرستی دریافت نمیشوند.
8. صراحت تمام عیار یک رفتار تکبعدی نیست
صراحت تمام عیار باید بهصورت یکپارچه و مداوم اجرا شود. این رویکرد به معنای تنها یک بار ارائه بازخورد یا رفتار صادقانه نیست، بلکه به ایجاد یک فرهنگ سازمانی پایدار نیاز دارد که در آن بازخوردها بهطور منظم و در تمامی سطوح ارائه و پذیرفته شوند.
کیم اسکات در کتاب صراحت تمام عیار تأکید میکند که بافت فرهنگی نقش بسیار مهمی در موفقیت رویکرد صراحت تمام عیار ایفا میکند. بازخورد و روابط انسانی در محیط کار نمیتوانند از فرهنگ سازمانی یا ملی جدا باشند و باید به حساسیتهای فرهنگی و رفتارهای اجتماعی توجه شود. او توضیح میدهد که صراحت تمام عیار یک مفهوم جهانی است، اما نحوه اجرای آن در بافتهای مختلف میتواند بسیار متفاوت باشد.
چرا توجه بافت فرهنگی در صراحت تمام عیار مهم است؟
الف. تفاوت در نحوه ارتباطات
رفتارهای مرتبط با بازخورد و انتقاد در فرهنگهای مختلف متفاوت است. برخی فرهنگها به ارتباطات مستقیم و بیپرده عادت دارند، در حالی که در برخی دیگر، ارتباطات غیرمستقیم و احترام به سلسلهمراتب از اهمیت بیشتری برخوردار است. اگر این تفاوتها نادیده گرفته شوند، بازخورد صریح ممکن است به جای ایجاد اعتماد و پیشرفت، باعث توهین یا ایجاد تعارض شود.
ب. درک متفاوت از چالش و انتقاد
اسکات توضیح میدهد که چالش مستقیم ممکن است در یک فرهنگ بهعنوان نشانهای از احترام و مشارکت تلقی شود، اما در فرهنگی دیگر میتواند بهعنوان بیاحترامی یا حتی خصومت برداشت شود. بنابراین، لازم است بازخوردها به شیوهای ارائه شوند که با هنجارهای فرهنگی آن جامعه همخوانی داشته باشند.
ج. تقویت ارتباطات درونی تیم
توجه به بافت فرهنگی به ایجاد محیطی کمک میکند که در آن کارکنان احساس راحتی کنند و بازخوردهای صادقانه را بدون سوءتفاهم دریافت کنند. این امر باعث تقویت تیم و بهبود عملکرد میشود.
مثالهای نویسنده درباره تفاوتهای فرهنگی
الف. فرهنگ اسرائیل: چالش مستقیم بهعنوان احترام
اسکات از تجربه خود در کار با یک شرکت اسرائیلی مثال میزند. در این فرهنگ، انتقاد مستقیم و حتی شدید بخشی از تعاملات روزمره کاری است. او به یاد میآورد که مدیر اجرایی این شرکت در جلسهای بهشدت از کار یک مهندس انتقاد کرد و گفت: «این طراحی میتوانست پانزده برابر بهتر باشد، چرا این را ساختی؟» در ابتدا، اسکات این رفتار را بیادبانه و تهاجمی تلقی کرد، اما بعداً متوجه شد که در فرهنگ اسرائیلی، چالش مستقیم نشانهای از احترام و تعهد به کیفیت است.
ب. فرهنگ ژاپن: "پافشاری مؤدبانه"
در مقابل، اسکات تجربهای از کار با تیمی در ژاپن را نقل میکند. این تیم بهدلیل احترام زیاد به سلسلهمراتب و اجتناب از تعارض، تمایلی به ارائه بازخورد صریح نداشت. در نتیجه، مشکلات حلنشده باقی میماندند. اسکات این تیم را تشویق کرد که به جای انتقاد مستقیم، از رویکردی که آن را «پافشاری مؤدبانه» نامید استفاده کنند. این روش شامل ارائه بازخورد به شیوهای غیرمستقیم و محترمانه بود که با فرهنگ ژاپنی همخوانی داشت و در نهایت به موفقیت تیم منجر شد.
ج. فرهنگ جنوب آمریکا: اجتناب از تعارض
اسکات توضیح میدهد که در جنوب آمریکا، جایی که او بزرگ شده است، افراد تمایل دارند از تعارض اجتناب کنند و بازخوردهای منفی را با عباراتی مبهم و غیرمستقیم بیان کنند. او این رفتار را با فرهنگ اسرائیل مقایسه میکند و توضیح میدهد که چگونه این تفاوتها میتوانند در مدیریت تیمهای چندفرهنگی چالش ایجاد کنند.
د. تیم چینی: یادگیری بازخورد مستقیم
در کار با تیمی در چین، اسکات متوجه شد که افراد ابتدا تمایل به پیروی مطلق از دستورات مدیران دارند. با گذشت زمان و ایجاد اعتماد، او توانست اعضای تیم را تشویق کند که بازخوردهای صریحتری ارائه دهند. یکی از مدیران این تیم بعدها به یکی از موفقترین مدیران گوگل تبدیل شد و توانست این رویکرد را در سازمان خود نهادینه کند.
چگونه باید بافت فرهنگی را در بازخورد رعایت کرد؟
الف. شناخت فرهنگ تیم
مدیران باید با فرهنگ سازمانی، ملی، و حتی فردی کارکنان خود آشنا شوند. این شناخت میتواند از طریق مشاهده، گفتگو، یا آموزشهای فرهنگی حاصل شود.
ب. انعطافپذیری در رویکرد
یک رویکرد ثابت برای همه فرهنگها کارآمد نیست. مدیران باید روشهای بازخورد دادن و دریافت بازخورد را بر اساس بافت فرهنگی تنظیم کنند.
ج. ایجاد فرهنگ سازمانی جهانی
اسکات تأکید میکند که در سازمانهای چندفرهنگی، باید فرهنگ سازمانی ایجاد شود که همه افراد، با هر پیشینهای، احساس راحتی کنند و بتوانند بازخوردهای صریح و سازنده ارائه دهند.
د. تلفیق صراحت با احترام
مدیران باید تلاش کنند تا صراحت و احترام را با هم ترکیب کنند. این کار میتواند از طریق استفاده از زبان مناسب، انتخاب زمان و مکان درست برای بازخورد، و توجه به نشانههای غیرکلامی انجام شود.
مطلبی دیگر از این انتشارات
جامعه شناسی خلاقیت
مطلبی دیگر از این انتشارات
خروجیها را به عنوان نتایج کلیدی در OKRها قرار ندهید
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب مغز شما هنگام کار