یادداشت های یک مدیر عامل
مبانی فلسفی «یادگیری ماشینی» به زبان ساده-بخش 1
در اواسط قرن بیستم چارلز سندرس پرس(Charles Sanders Peirce) تقسیم بندی جدید از انواع استدلال را ارائه داد. استدلالهای قیاسی(Deductive Reasoning)، استقرایی(Inductive Reasoning) و حدسی(Abductive). دو استدلال اول برگرفته از سنت ارسطویی می باشند و بر اساس قوانین وی تعریف می شوند، با این حال شق سوم از استدلال مطرح شده توسط وی موجب به شکلگیری رویکرد جدیدی در علم منطق شد. تفاوت اصلی این سه مربوط به تفاوتشان در نیاز یا عدم نیاز به استنتاج(Inference) میباشد. هرچند که از این استدلال پیشتر به کرات استفاده شده بود، با این حال به واسطه ارائه چارچوبی جدید از طرف وی این استدلال به اشکال مختلفی در علوم مورد استفاده قرار گرفت.

مترجمین و مفسرین در علوم انسانی هیچ معادل همسانی را برای ترجمهی واژهی Abduction یا Abductive Reasoning به کار نبردهاند. عبدالکریم سروش در «علمشناسی فلسفی» این واژه را به "جهشخلاق" ترجمه کردهاست (سروش، 1388). علی شریعتمداری نیز در کتاب «فرهنگ علوم اجتماعی و انسانی» Abductive را به معنای"فرضیهای" آورده است.(خرمشاهی، 1381) این اصطلاح توسط دیگرانی همچون آشوری، لنگهاوزن و موحد و... به فارسی برگردانده شدهاست. واژگانی همچون فرضیهیابی، حدسی، استنتاج بهترین تبیین، ربایش، موجهنما، استنتاج گمانهزنانه و قیاس محتمل کلمههایی می باشند که در متون فارسی از آنها جهت ترجمهی این اصطلاح استفاده شده است. همانطور که مشاهده شد در این مقاله از واژه حدسی به جای کلمه Abductive استفاده شده است.
در حال حاضر منطق حدسی در جامعه شناسی، علوم کامپیوتری و هوش مصنوعی، علوم اعصابشناختی، روانشناسی، حقوق، پزشکی، شبکه های بیزی، زبانشناسی و به خصوص روششناسی پژوهش کاربرد دارد. پرس عنوان میکند که استدلال حدسی منطقاً تنها فرایندی است که میتواند واقعاً چیز جدیدی را خلق کند. در این روش از یک یا مجموعهای از واقعیتها، فرضیهای استنباط میشود و سپس به تجربه و مشاهده در میآید. این فرضیهها که در سطح انتزاعی مطرح شدهاند به آزمون درآمده و به عمل گرفته میشوند. از همین رو رابطهای بین نظریه و مشاهده شکل میگیرد و فرایند رفت و برگشتی نظریه و عمل آغاز می شود. هدف از این مقاله، مروری اجمالی بر این نوع استدلال و همچنین نحوهی بکارگیری آن در کنار استدلالهای قیاسی و استقرایی به عنوان مکمل عمل اندیشیدن میباشد. سعی بر آن خواهد بود تا نقش سه نوع استدلال قیاسی، استقرایی و حدسی را در پژوهش معلوم کنیم.
ارسطو با معرفی سه استدلال قیاسی، استقرایی و تمثیل، نظام منطقی خود را بنا ساخت. استدلال قیاسی از نظر ارسطو مهمترین و اصلیترین نوع از استدلال است، زیرا در نظام فکری او، معرفت باید یقینی باشد و تنها قیاس است که می تواند به این مهم دست یابد. این نوع اندیشه و تفکر بعدها نیز توسط شارحین و مفسرین و فیلسوفان قرون وسطی دنبال شد و راجع به آن قلم فرساییها انجام گرفت، به گونه ای که در تحلیل کتاب شفای ابنسینا شاهد این مدعا هستیم. ابنسینا 572 صفحه از این کتاب یعنی چیزی معادل 98% را به استدلال قیاسی و مابقی را به استقرا و تمثیل اختصاص دادهاست (نباتی، 1385). در قرن هفدهم فرانسیس بیکن فیلسوف تجربه گرا باعث رشد چشمگیر علوم تجربی با تاکید بر استقرا به عنوان روشی استدلالی جهت پیشبرد علم شد. هرچند، این نوع از استدلال با خود چراهای فراوانی را به همراه داشت با این حال به عنوان روشی رایج و مرسوم در علوم تجربی پذیرفته شد.
در اوایل قرن بیستم چارلز سندرز پرس یکی از فیلسوفان مطرح در مکتب پراگماتیسم(Pragmatism)، استدلالها را به سه دسته تقسیم کرد: قیاسی، اسقرایی و حدسی.
استدلال حدسی از نظر پرس خصلتی پیشگویانه دارد. بدین شرح که، فرضیهای بر مبنای واقعیات مشهود بنا میشود، مسئله این است که اگر آن فرضیه درست باشد چه پیش خواهد آمد.(کاپلستون، خرمشاهی، 82). در حقیقت استدلال حدسی نوعی از استنتاج است که علاوه بر کاربرد در زندگی روزمره در کارهای علمی نیز مورد استفاده قرار میگیرد. دادن تعریفی مشخص ازاستدلال حدسی هنوز موضوع بحث بسیاری از مجادلات است با این حال به وفور کارآیی دارد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب سوپرایگو
مطلبی دیگر از این انتشارات
تفاوت بین اهداف و نتایج کلیدی(OKR) و کارت امتیازی متوازن(BSC)
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب مغز شما هنگام کار