یادداشت های یک مدیر عامل
تفاوت بین اهداف و نتایج کلیدی(OKR) و کارت امتیازی متوازن(BSC)
اهداف و نتایج کلیدی (OKR) و کارت امتیازی متوازن (BSC)، چارچوبهای مدیریت عملکرد برای تعریف و ردیابی اهداف هستند. BSC در اوایل دهه ۹۰، چند دهه پس از آنکه اندی گروو شرکت اینتل را بنیان نهاد و سیستم مدرن OKR را راهاندازی کرد، در دنیای مدیریت استراتژیک ظاهر شد. جان دوئر، شاگرد گروو، بعداً سیستم OKR را پذیرفت، گسترش داد و با کتاب "مهمها را بسنجید" آن را در دره سیلیکون و فراتر از آن محبوب کرد.
هر دو سیستم OKR و BSC، سیستمهایی برای پیش بردن تغییرات هستند. هر دو در سازمان به دنبال شفافیت هستند. همچنین در پی این هستند تا بخشهای مختلف سازمان را با استراتژی همسو کنند و تمام پیشرفتهای استراتژیک به سمت نتایج مورد نظر و از پیش تعیین شده را بسنجند.
برای این کار، هر دو به انگیزه به عنوان راهکاری برای موفقیت سازمان تکیه میکنند. اما در حالی که بین OKR و BSC از نظر نیت، شباهتهای زیادی وجود دارد، تفاوتهای بزرگی در رویکردهای آنها به استراتژی و تکنیکهای کلی آنها در دستیابی به هدف وجود دارد.

در این مقاله، ما تفاوتها و شباهتهای آنها را توضیح و به این سوالات پاسخ خواهیم داد:
- اصلیترین تفاوت بین نتایج و اهداف کلیدی(OKR) و کارتهای امتیازی متوازن(BSC) چیست؟
- در چه بازههای زمانی BSC و OKR تنظیم مجدد میشوند؟
- چگونه BSC و OKR بازبینی میشوند؟ چگونه بازخورد داده میشود؟
- آیا سیستم جبران خدمت و پاداش به BSC مرتبط هستند؟ در OKR چگونه است؟
- آیا BSC و OKR میتوانند با هم استفاده شوند؟
- در چه سازمانهایی BSC اجرا میشود؟
- یک مثال برای BSC و OKR جهت بیان تفاوت بین این دو
اصلیترین تفاوت بین نتایج و اهداف کلیدی(OKR) و کارتهای امتیازی متوازن(BSC) چیست؟
تفاوت اصلی بین OKR و BSC این است که BSC بر یک نقشه استراتژی جامع با "پارامترهای ایجاد" تکیه دارد، به این معنی که ساختار مشخصی برای اینکه اهداف باید در چهار جنبه مجزا اما مرتبط عملکرد طراحی شوند: مالی، مشتری، فرایندهای داخلی و یادگیری و رشد.

در BSC، جنبه مالی مهمترین است و برای طراحی پارامترهای اندازهگیری به منظور پاسخ به این سؤالها استفاده میشود.
1. اهداف مالی: چه اهداف مالی داریم که بر سازمان ما تاثیرگذار است؟
2. اهداف مشتری: چه چیزهایی برای مشتریان ما مهم است که به نوبه خود بر وضعیت مالی ما تاثیر میگذارد؟
3. اهداف فرایند داخلی: چه کارهایی را باید در داخل سازمان به خوبی انجام دهیم تا بتوانیم اهداف مشتری را برآورده کنیم که در نهایت بر وضعیت مالی ما تاثیر خواهد گذاشت؟
4. یادگیری و رشد: چه مهارتها، فرهنگ و توانمندیهایی را باید در سازمان خود داشته باشیم تا بتوانیم فرایندهایی را اجرا کنیم که مشتریان را خوشحال کند و در نهایت بر وضعیت مالی ما تاثیر بگذارد؟
تفاوت اصلی بین اهداف و نتایج کلیدی (OKR) و کارت امتیازی متوازن (BSC)، آنطور که جان دوئر نویسنده کتاب "مهمها را بسنجید" در وبسایتش What Matters منتشر کرده، رویکرد و تکنیکهای این هر دو برای دستیابی به اهداف استراتژیک است. در متنی که در ادامه میآید، به تفصیل به شرح شباهتها و تفاوتها خواهیم پرداخت.
1. چارچوب استراتژیک: BSC بر اساس نقشه استراتژیک جامع بر "پارامترهای ایجاد" تکیه دارد و شامل چهار جنبه عملکرد مرتبط اما جداگانه است: مالی، مشتری، فرآیندهای داخلی، و یادگیری و رشد. در حالی که OKR بر اساس اولویتهای تیم تعیین میشود و به ریسکپذیری تشویق میکند.
2. تعداد اهداف: در BSC ممکن است تعداد اهداف بیشتری نسبت به OKR وجود داشته باشد. BSC میتواند 10 تا 15 هدف داشته باشد، در حالی که OKR معمولاً حداکثر 2 تا 3 هدف پیشنهاد میکند.
3. اندازهگیری و ابتکارات: در BSC، "اندازهگیریها" مشابه "نتایج کلیدی" در OKR هستند، اما BSC تنها 1 یا 2 اندازهگیری برای هر هدف پیشنهاد میکند، در حالی که OKR میتواند 3 تا 5 نتیجه کلیدی داشته باشد. در چارچوب BSC، ابتکارات (که گاهی به عنوان پروژهها، اقدامات یا فعالیتهای خارج از کارت امتیازی متوازن نامیده میشوند) توسعههایی هستند که برای تکمیل یک هدف لازم هستند. اکثر شرکتها برای هر هدف چندین ابتکار عمل دارند. به عنوان مثال، راهاندازی یک برنامه جدید برای نظرسنجی کارکنان به منظور افزایش رضایت تیم، میتواند یک ابتکار عمل برای هدف یادگیری و رشد باشد.
4. بازنگری و تنظیم: BSC معمولاً سالانه بازبینی میشود و به ندرت بررسیهای میان دورهای دارد. در مقابل، OKR طراحی شده است تا به طور مداوم و در طول چرخه (معمولاً هر سه ماه یک بار) بازبینی شود.
5. ارتباط با پاداش و جبران خدمت: در BSC، اهداف مالی مستقیماً با بررسیهای عملکرد، پاداشها و جبران خدمت مرتبط هستند. در مقابل، OKR نباید به عملکرد مالی مرتبط شود تا تیمها بتوانند بدون ترس از جریمه مالی به اهداف بلند پروازانه دست یابند.
6. چارچوب BSC: در BSC، پس از تعیین یکی از چهار جنبه عملکرد (مالی، مشتری، فرآیندهای داخلی، یادگیری و رشد)، اهداف مهم بر اساس چارچوب آن جنبه شکل میگیرند. این چارچوب شامل اهداف، اندازهگیریها، ابتکارات و شاخصها است. BSC به صورت بالا به پایین است و بر اندازهگیریهای پسنگر تأکید دارد که به اهداف محوری خروجی مانند معیارهای مالی اشاره دارند.
7. چارچوب OKR: در مقابل، OKR هم به صورت نردبانی یعنی پایین به بالا و هم به صورت آبشاری یعنی بالا به پایین عمل میکند. این بدان معناست که OKR بر اندازهگیریهای پیشرو یا ورودیها تمرکز دارد.
این تفاوتها نشان میدهند که در حالی که هر دو سیستم برای مدیریت عملکرد و تعیین اهداف استفاده میشوند، رویکردها و تکنیکهای آنها در دستیابی به این اهداف متفاوت است.
در چه بازههای زمانی BSC و OKR تنظیم مجدد میشوند؟
1. زمانبندی BSC :BSC معمولاً با هدف استفاده برای حداقل یک سال طراحی و تدوین میشود. این بدان معناست که عملکرد در BSC معمولاً بر سالانه ارزیابی میشود و اغلب به اهداف مالی مرتبط است. این رویکرد بیشتر بر برنامهریزی بلندمدت و پایداری تأکید دارد.
2. زمانبندی OKR: در مقابل، OKR برای یک چرخه کوتاهمدت، معمولاً یک فصل (سه ماهه) و گاهی یک ماه، طراحی شده است. پس از پایان هر چرخه، OKRها ارزیابی و OKRهای جدید تدوین میشوند. در طول چرخه، OKRها به طور مکرر بازبینی میشوند تا تنظیمات لازم بر اساس یادگیریهای تیم در مورد نحوه دستیابی به اهداف بلند پروازانه انجام شود. این رویکرد بر انعطافپذیری و تطبیقپذیری تأکید دارد.
این تفاوتها در تنظیم و بازبینی نشان میدهند که چگونه BSC و OKR میتوانند برای انواع مختلف سازمانها و اهداف استراتژیک مناسب باشند. BSC برای برنامهریزیهای بلندمدت و پایدار مناسب است، در حالی که OKR برای اهداف کوتاهمدت و پویا که نیاز به بازبینی و تطبیق مداوم دارند، ایدهآل است.
چگونه BSC و OKR بازبینی میشوند؟ چگونه بازخورد داده میشود؟
در نحوه بازبینی و بازخورد BSC و OKR تفاوتهای مهمی وجود دارد که به این شرح است:
1. بازبینی و بازخورد در BSC: به طور سنتی، BSC به صورت سالانه بازبینی میشود و بررسیهای اجباری برای ارزیابی اثربخشی استراتژی در نظر گرفته نمیشود. این رویکرد بیشتر بر پایداری و برنامهریزی بلندمدت تمرکز دارد و ممکن است در پاسخ به تغییرات سریع بازار یا شرایط داخلی سازمان کمتر انعطافپذیر باشد.
2. بازبینی OKR مبتنی بر CFR: در مقابل، OKR به طور مداوم و در طول چرخه OKR بازبینی میشوند. این بازبینیها اغلب با استفاده از CFRها (گفتگوها، بازخورد و شناسایی) همراه هستند. CFRها به تیمها امکان میدهند تا در مورد اهداف و پیشرفتهای خود به طور مداوم گفتگو کنند، بازخورد دریافت کنند و تشخیص دهند که آیا اهداف همچنان مرتبط هستند یا خیر. این فرآیند ایدهآل است که به صورت هفتگی در جلسات یک به یک انجام شود.
3. مدیریت عملکرد مداوم: بازبینی مداوم OKR و استفاده از CFRها به مدیریت عملکرد مداوم کمک میکند که یکی از تفاوتهای عمده بین OKR/CFR و BSC است. این رویکرد اطمینان میدهد که اهداف همچنان مرتبط و دقیق هستند و به تیمها اجازه میدهد تا به سرعت به تغییرات واکنش نشان دهند، موانع را برطرف کنند و اولویتهای در حال تغییر را شناسایی کنند.
این تفاوتها در بازبینی و مدیریت عملکرد نشان میدهند که چگونه OKR و BSC میتوانند برای نیازهای مختلف سازمانها مناسب باشند، با تأکید OKR بر انعطافپذیری و پاسخگویی سریع و تمرکز BSC بر برنامهریزی و پایداری بلندمدت.
آیا سیستم جبران خدمت و پاداش به BSC مرتبط هستند؟ در OKR چگونه است؟
در زمینه ارتباط بین جبران خدمت و پاداش با اهداف، تفاوتهای مهم بین BSC و OKR وجود دارد. این تفاوت ها را میتوان به صورت خلاصه به این شرح بیان کرد:
1. سیستم جبران خدمت و پاداش در BSC: در چارچوب BSC، اهداف مالی مستقیماً با بررسیهای عملکرد، پاداشها و جبران خدمت مرتبط هستند. هدف از این ارتباط ایجاد شفافیت و وضوح در تعیین اهداف و تشویق کارکنان به دستیابی به این اهداف است. این رویکرد میتواند به تمرکز بر دستیابی به اهداف مالی و افزایش عملکرد کمک کند.
2. سیستم جبران خدمت و پاداش در OKR: در مقابل، OKR نباید به عملکرد مالی یا جبران خدمت مرتبط باشد. هدف از این جدایی این است که تیمها تشویق شوند تا به اهداف بلندپروازانهای دست یابند که ممکن است در غیر این صورت به دلیل ترس از جریمه مالی از آنها دوری کنند. این رویکرد به تشویق نوآوری و ریسکپذیری، بدون نگرانی از تأثیرات منفی مالی کمک میکند.
3. نتایج انگیزههای نادرست: همانطور که لازلو بوک، معاون ارشد عملیات کارکنان گوگل، اشاره کرده است، وقتی اهداف صرفاً بر درآمد متمرکز هستند و در توازن با "اهداف کیفی" نیستند، ممکن است به انگیزههای نادرست منجر شوند، مانند تمرکز بر حجم فروش بدون سود یا اولویتبندی قراردادهای بزرگ که در کوتاهمدت سودآور به نظر میرسند اما در بلندمدت موفق نیستند.
4. ابزارها، نه راهحلهای جادویی: هر دو سیستم، BSC و OKR، ابزارهایی هستند و جایگزین فرهنگ سالم یا رهبری عالی نمیشوند. هر یک میتوانند دستورالعملهایی را برای کمک به تیمها در جهتدهی به موفقیت جمعی فراهم کنند.
این تفاوتها نشان میدهند که چگونه BSC و OKR میتوانند در زمینههای مختلف مدیریت عملکرد و انگیزهبخشی به کارکنان مورد استفاده قرار گیرند، با تأکید BSC بر ارتباط مستقیم با جبران خدمت و تمرکز OKR بر تشویق به دستیابی به اهداف بدون تأثیر مستقیم مالی.
آیا BSC و OKR میتوانند با هم استفاده شوند؟
کارت امتیازی متوازن و OKR میتوانند به صورت تکمیلی با یکدیگر استفاده شوند، به ویژه در سطوح ارشد مدیریتی. در سطح ارشد، نقشه استراتژیک BSC میتواند به مدیران اجرایی و سایر رهبران کمک کند تا OKRها را با توجه به اهمیتهای سالانه تدوین کنند. این کار با شکستن اهداف کلان به اهداف کوچکتر و سپس ایجاد ارتباط بین آنها انجام میشود. نقشه استراتژیک BSC یک تصویر بصری عالی از نحوه توزیع OKRها در سراسر سازمان فراهم میکند. این امر به ویژه برای سازمانهایی که تلاش میکنند نیمی از اهداف خود را از پایین به بالا تعیین کنند، مفید است.
همچنین OKRها به سازمانها کمک میکنند تا بر روی مهمترین موضوعات برای بخشها و تیمها در ماه یا فصل آینده تمرکز کنند، با استفاده از نتایج کلیدی و CFRها، OKRها اطمینان میدهند که استراتژیها بیش از حد کلان نشوند و دارای اندازهگیریهای مشخص و محدود به زمان باشند. در حالی که BSC به توسعه رویکردهای جامع به استراتژی کمک میکند، OKRها اطمینان میدهند که استراتژیها خیلی کلی نشوند و شامل اهداف و اندازهگیریهای مشخص و محدود به زمان باشند که تنها بر خروجیها تمرکز ندارند.
این ترکیب BSC و OKR میتواند به سازمانها کمک کند تا هم رویکرد استراتژیک جامعی داشته باشند و هم بتوانند به صورت موثر به اهداف کوتاهمدت و مشخص خود دست یابند.
در چه سازمانهایی BSC اجرا میشود؟
کارت امتیازی متوازن (BSC) همچنان بسیار محبوب است و توسط بسیاری از شرکتهای معروف به کار گرفته میشود. شرکتهایی مانند فولکسواگن، فارگو، اپل، و ورایزون نمونههایی از شرکتهای شناختهشدهای هستند که از BSC استفاده میکنند. این نشاندهنده گستردگی و اثربخشی BSC در مدیریت استراتژیک و عملکرد در صنایع و بخشهای مختلف است.
استفاده از BSC توسط این شرکتهای بزرگ نشان میدهد که چگونه این چارچوب میتواند به سازمانها کمک کند تا اهداف استراتژیک خود را به صورت موثر دنبال کنند و عملکرد خود را در زمینههای مختلف، از جمله مالی، مشتری، فرآیندهای داخلی، و یادگیری و رشد، بهبود بخشند. استفاده از BSC در این شرکتهای بزرگ همچنین نشاندهنده انعطافپذیری و قابلیت اطمینان این چارچوب در مقیاسهای بزرگ است.
مثالی برای BSC و OKR جهت بیان تفاوت بین این دو
در اینجا مثالی مربوط به کارت امتیازی متوازن (BSC) و اهداف و نتایج کلیدی (OKR) برای یک سیستم راهآهن حومهای آورده شده است:
- مثال کارت امتیازی متوازن (BSC) برای یک سیستم راهآهن حومهای
دیدگاه مالی:
- هدف: افزایش درآمد تا 10%.
- اندازهگیری: پیگیری فروش بلیتها و ارتقاء خدمات.
- ابتکار عمل: معرفی گزینههای صندلیهای VIP.
دیدگاه مشتری:
- هدف: بهبود رضایت مشتری تا 20%.
- اندازهگیری: نظرسنجیهای رضایت مشتری.
- ابتکار عمل: تغییر طراحی داخلی قطارها و تقویت آموزش خدمات مشتری.
دیدگاه فرآیندهای داخلی:
- هدف: کاهش تاخیر قطارها تا 15%.
- اندازهگیری: مدت تاخیرها.
- ابتکار عمل: اجرای برنامه نگهداری جدید برای قطارها.
دیدگاه یادگیری و رشد:
- هدف: افزایش تخصص کارکنان در پروتکلهای ایمنی.
- اندازهگیری: نرخ تکمیل برنامههای آموزش ایمنی.
- ابتکار عمل: توسعه و اجرای برنامه آموزش ایمنی پیشرفته.
- مثال اهداف و نتایج کلیدی (OKR) برای همان سیستم راهآهن حومهای
هدف: تبدیل تجربه مسافرت شهری به انتخاب اول برای سفر در شهر.
- نتیجه کلیدی 1: دستیابی به افزایش 30% در تعداد مسافران روزانه.
- نتیجه کلیدی 2: کسب امتیاز مثبت 90% در نظرسنجیهای رضایت مشتری.
- نتیجه کلیدی 3: اجرای سیستم ردیابی دیجیتالی زمان واقعی برای قطارها.
هدف: ارتقاء کارایی عملیاتی و استانداردهای ایمنی.
- نتیجه کلیدی 1: کاهش 25% تأخیر و لغو قطارها.
- نتیجه کلیدی 2: اطمینان از تکمیل 100% دوره آموزش ایمنی جدید توسط کارکنان.
- نتیجه کلیدی 3: ارتقاء 50% از ناوگان قطار با ویژگیهای ایمنی پیشرفته.
- مقایسه:
- دامنه و تمرکز: BSC یک دیدگاه گستردهتر و چندبعدی (مالی، مشتری، فرآیندهای داخلی، یادگیری و رشد) ارائه میدهد، در حالی که OKRها تمرکز بیشتری دارند و به سمت اهداف بلند پروازانه پیش میروند.
- اندازهگیریپذیری: BSC برای هر دیدگاه اندازهگیریهای مشخصی دارد اما معمولاً بر حفظ و بهبود عملیات فعلی تمرکز دارد. OKR، از سوی دیگر، اهداف کمی قابل سنجشی را تعیین میکنند که اغلب بلندپروازانه هستند و تواناییهای سازمان را به چالش میکشند.
- انعطافپذیری و چابکی: OKRها معمولاً پویاتر هستند و بازبینی و تنظیم مداوم را تشویق میکنند. BSC، در حالی که قابل تطبیق است، اغلب ثابتتر است و کمتر مورد بازبینی قرار میگیرد.
- همراستایی و توزیع: BSC جنبههای مختلف سازمان را به سمت عملکرد متوازن هماهنگ میکند، در حالی که OKR همراستایی را به سمت اهداف خاص و بلندپروازانه تشویق میکنند، که اغلب از اهداف سطح بالا به سمت مشارکتکنندگان فردی توزیع میشوند.
بصورت خلاصه، در حالی که هر دو BSC و OKRs به دنبال بهبود عملکرد سازمانی هستند، آنها در رویکرد، تمرکز و اجرا تفاوت دارند. BSC یک دیدگاه متوازن و جامع ارائه میدهد، در حالی که OKRs به سمت دستیابی به نتایج خاص و بلندپروازانه پیش میروند.
منابع:
https://www.profit.co/blog/okr-university/okr-vs-balanced-scorecard-whats-the-difference/
مطلبی دیگر از این انتشارات
فیلم مالیخولیای فرشتگان، دروازه ای به سوی جهنم
مطلبی دیگر از این انتشارات
جامعه شناسی خلاقیت
مطلبی دیگر از این انتشارات
مبانی فلسفی «یادگیری ماشینی» به زبان ساده-بخش 2