یادداشت های یک مدیر عامل
تحلیل عنصر کشمکش در داستان بشکه آمونتیلادو
ادگار آلن پو در سه سطح، کشمکش را در این داستان پیش می برد. انسان در مقابل انسان، انسان در مقابل خود، انسان در برابر جامعه.
کشمکش انسان در مقابل انسان، در داستان بشکه آمونتیلادو، بین قهرمان داستان مونترسور، ضدقهرمان فورچوناتو و لوکرزی رخ می دهد. به طریقی فورچوناتو به مونترسور آسیب زده است. در همان خط اول داستان راوی یعنی مونترسور آن را بیان می کند. هر چند تا انتهای داستان این حس تعلیق را در مخاطب ایجاد می کند که چه آسیبی می توانسته چنان حس انتقامی را در یک فرد ایجاد نماید.

کشمکش دیگر می را می توان از جنس انسان در برابر جامعه در این داستان شناسایی کرد. فورچوناتو به مونترسور توهین کرده است. مونترسور یک خانواده سرشناس است و در طول داستان مونترسور نه تنها ویژگی های خانوادگی خود را بر می شمارد بلکه شعار آنها را برای فورچوناتو باز می گوید. توهین فورچوناتو به مونترسور، توهین به کل خانواده است و فورچوناتو نمادی از جامعه است و مونترسور خواسته تا با کشتن فورچوناتو انتقام خود را از جامعه بگیرد.
طرح مونترسور هنگامی آغاز شد که او در کارناوال با دشمن خود ملاقات کرد و او را با شرابی گران قیمت به نام آمونتیالادو ، که مونترسور ادعا می کرد اصلاً واقعی نیست، به خود جلب کرد. او را به سردابه قلعه اش می کشاند و در حالیکه هیچ کس در قلعه نیست در حالت مستی او را به زنجیر می کشد و زنده به گور می کند.
اما هیچ حسی در مونترسور وجود ندارد. حل یک مناقشه مستلزم آن است که حداقل، با طرف مقابل در مورد موضوع تنازع صحبت کنید، و این اتفاق هرگز رخ نخواهد نمی دهد. مونترسور خونسرد فورچوناتو را به قتلگاه می کشاند. اگرچه مونترسور ادعا میکند که فورچوناتو در طی این داستان هزاران بار او را زخمی کرده است، اما فورچوناتو کاملا آگاه است که مونترسور هیچ دلیلی برای عصبانی شدن از او ندارد. خودش هم میگوید که خشم خود را پنهان کرده است، لبخند میزند و دوستانه به فورچوناتو میگوید که به آسانی میتواند انتقامش را بگیرد. در حالی که مستی از سر فورچوناتو پریده و وضعیت خود را تشخیص میدهد که در یک دخمه محصور شده، درک میکند که مونترسور به دلایلی از او ناراحت است، اما به نظر میرسد که او هیچ دلیلی ندارد که مشکل چیست. فورچوناتو هیچ فرصتی برای عذرخواهی یا اینکه برای این که توضیح بدهد که چه اتفاقی افتاده یا یک سو تفاهم پیش آمده پیدا نمی کند. مونترسور فقط او را رها میکند تا او هلاک شود.
مونترسور برای رفع این تعارض بین خودش و فورچوناتو به حذف فیزیکی روی می آورد. اما آیا با حذف تعارض خارجی، تعارض درونی او نیز برطرف می شود؟ او هنوز بعد از 50 سال قتل فورچوناتو را روایت می کند. به نظر می رسد که حذف کشمکش خارجی نتوانسته کشمکش درونی (بین مونترسور و خودش) را برطرف کند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
عدم تحمل اطمینان چیست؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
تفاوت بین اهداف و نتایج کلیدی(OKR) و کارت امتیازی متوازن(BSC)
مطلبی دیگر از این انتشارات
مبانی فلسفی «یادگیری ماشینی» به زبان ساده-بخش 1